بدون نام

ساخت وبلاگ
در فراسویِ مرزهایِ تَنَتمن تو را دوست می دارم ...باید باکره باشى، باید پاک باشى! براى آسایش خاطر مردانى که پیش از تو پرده ها دریده اند! چرایش را نمیدانى فقط میدانى قانون است، سنت است، دین است. قانون و سنت را میدانى مردان ساخته اند اما در خلوت مى اندیشى به مرد بودن خدا و گاهى فکر میکنى شاید خدا را نیز مردان ساخته اند! من زنم... با دست هایی که دیگر دلخوش به النگو هایی نیست که زرق و برقش شخصیتم باشد. من زنم... و به همان اندازه از هوا سهم میبرم که ریه های تو، میدانی؟ درد آور است من آزاد نباشم که تو به گناه نیفتی، قوس های بدنم به چشم هایت بیشتر از تفکرم می آیند. دردم می آید باید لباسم را با میزان ایمان شما تنظیم کنم، دردم می آید ژست روشنفکریت تنها برای دختران غریبه است و به خواهر و مادرت که میرسی قیصر می شوی، دردم می آید در تختخواب با تمام عقیده هایم موافقی و صبح ها از دنده دیگری از خواب پا میشوی و تمام حرف هایت عوض میشود، دردم می آید نمی فهمی تفکر فروشی بدتر از تن فروشی است. حیف که ناموس برای تو ... است نه تفکر، حیف که فاحشه ی مغزی بودن بی اهمیت تر از فاحشه تنی است. من محتاج درک شدن نیستم. دردم می آید خر فرض شوم، دردم می آید آنقدر خوب سرِ وجدانت کلاه میگذاری و هر بار که آزادیم را محدود میکنی میگویی من به تو اطمینان دارم اما اجتماع خراب است، نسل تو هم که اصلا مسئول خرابی هایش نبود، میدانی ؟ دلم از مادر هایمان میگیرد، بدبخت هایی بودند که حتی میترسیدند باور کنند حقشان پایمال شده، خیانت نمیکردند... نه برای اینکه از زندگی راضی بودند نه، ... خیانت هم شهامت میخواست... نسل تو از مادر هایمان همه چیز را گرفت جایش النگو داد... مادرم از خدا میترسد... از لقمه ی حرام میترسد... از هم بدون نام...ادامه مطلب
ما را در سایت بدون نام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : barantaraneh بازدید : 2 تاريخ : چهارشنبه 19 ارديبهشت 1403 ساعت: 11:17

واقعاً زندگی چیه؟!مثلاً هر کی با هر کی ازدواج کنه!مگه تهش همه تلاش نمیکنن واسه پول درآوردن؟!زندگی مشترک و دنبال شغل و خرید خونه و ماشین و ...بچه دار میشن و ... همین!چه فرقی می‌کنه عاشق طرف بودی یا در مسیر زندگی علاقمند شدی؟!اصلا آخرش که چی؟!خدایی چه فرقی میکنه؟!حالا گیرم با هم خاطره داشتین یا بعد با هم خاطره میسازین! مهمه؟تهش که هممون درگیر زندگی و روزمرگی و پول و کوفت و زهره ماریم که!شعار بیخود ندید لطفاً!پی نوشت: داره بارون میباره، چرا هیچکی بیدار نیست. مگه قرار عاشقی نیست؟! بدون نام...ادامه مطلب
ما را در سایت بدون نام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : barantaraneh بازدید : 19 تاريخ : سه شنبه 14 فروردين 1403 ساعت: 9:41

می‌دونیاز کوچیکی عاشق هنر بودماون قدیما تلویزیون فقط دو تا شبکه داشتآخر شب‌های اون موقع (حدودای ساعت ۹بود) که رادیو گنجشک لالا رو میزاشت ، اختتامیه شبکه یک یه موسیقی میزاشت با سنتوریه گل میزهای گرد شیشه‌ای بود که طبقه زیرینش نرده نرده بودتنها که میشدم ، اونو بر عکس میکردم و میشد مثه سنتور ، دو تا خودکار رو بعنوان مضراب بر می داشتم و خودمو وسط سالن کنسرت می‌دیدم و یعنی باهاش ساز میزدمفک میکنم اون موقع ها با فرزندان زیاد ، خانواده ها دنبال استعداد نبودن بدون نام...ادامه مطلب
ما را در سایت بدون نام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : barantaraneh بازدید : 19 تاريخ : سه شنبه 14 فروردين 1403 ساعت: 9:41

لبانتبه ظرافت شعرشهواني ترين بوسه ها را به شرمي چنان مبدل مي کندکه جاندار غار نشين از آن سود مي جويدتا به صورت انسان درايدو گونه هايتبا دو شيار مّوربکه غرور ترا هدايت مي کنند وسرنوشت مرا که شب را تحمل کرده امبي آن که به انتظار صبح مسلح بوده باشم،و بکارتي سر بلند را از روسپيخانه هاي داد و ستدسر به مهر باز آورده‌امهرگز کسي اين گونه فجيع به کشتن خود برنخاستکه من به زندگي نشستم!و چشمانتراز آتش استو عشقت پيروزي آدمي ستهنگامي که به جنگ تقدير مي شتابدو آغوشتاندک جائي براي زيستناندک جائي براي مردنو گريز از شهر که به هزار انگشتبه وقاحت پاکي آسمان را متهم مي کندکوه با نخستين سنگ ها آغاز مي شودو انسان با نخستين درددر من زنداني ستمگري بودکه به آواز زنجيرش خو نمي کردمن با نخستين نگاه تو آغاز شدمتوفان ها در رقص عظيم توبه شکوهمندي ني لبکي مي نوازندو ترانه رگ هايت آفتاب هميشه را طالع مي کندبگذار چنان از خواب برآيمکه کوچه هاي شهر حضور مرا دريابنددستانتآشتي استو دوستاني که ياري مي دهندتا دشمني از ياد برده شودپيشانيت ايينه اي بلند استتابناک و بلندکه خواهران هفتگانه در آن مي نگرندتا به زيبايي خويش دست يابنددو پرنده بي طاقت در سينه ات آوازمي خوانندتابستان از کدامين راه فرا خواهد رسيدتا عطش آب ها را گوارا تر کند ؟تا آ يينه پديدار آئيعمري دراز در آن نگريستممن برکه ها و دريا ها را گريستماي پري وار در قالب آدميکه پيکرت جز در خلواره ناراستي نمي سوزدحضورتبهشتي است که گريز از جهنم را توجيه مي کنددريائي که مرا در خود غرق مي کندتا از همه گناهان و دروغشسته شوموسپيده دم با دستهايت بيدار مي شود بدون نام...ادامه مطلب
ما را در سایت بدون نام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : barantaraneh بازدید : 25 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1402 ساعت: 16:11

یارو توی فیلم متری شیش و نیم یه جمله قشنگ داشت

می‌گفت چشمام سیر نمیشد

گل گفت

منم همینجوریم

دلم حسابی پول میخواد

عقده کردم که خفه بشم

راضی نیستم

از هیچی

هر چی می‌دوم آخرش هیچ

نمیدونم چرا نمیتونم لذت ببرم و با داشته هام حال کنم

کاش شروع کنم به دکلمه کردن، به خوندن

....

دلم .... نه .... دلم هیچی نمیخواد

بدون نام...
ما را در سایت بدون نام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : barantaraneh بازدید : 29 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1402 ساعت: 1:02

در فراسویِ مرزهایِ تَنَتمن تو را دوست می دارم ...باید باکره باشى، باید پاک باشى! براى آسایش خاطر مردانى که پیش از تو پرده ها دریده اند! چرایش را نمیدانى فقط میدانى قانون است، سنت است، دین است. قانون و سنت را میدانى مردان ساخته اند اما در خلوت مى اندیشى به مرد بودن خدا و گاهى فکر میکنى شاید خدا را نیز مردان ساخته اند! من زنم... با دست هایی که دیگر دلخوش به النگو هایی نیست که زرق و برقش شخصیتم باشد. من زنم... و به همان اندازه از هوا سهم میبرم که ریه های تو، میدانی؟ درد آور است من آزاد نباشم که تو به گناه نیفتی، قوس های بدنم به چشم هایت بیشتر از تفکرم می آیند. دردم می آید باید لباسم را با میزان ایمان شما تنظیم کنم، دردم می آید ژست روشنفکریت تنها برای دختران غریبه است و به خواهر و مادرت که میرسی قیصر می شوی، دردم می آید در تختخواب با تمام عقیده هایم موافقی و صبح ها از دنده دیگری از خواب پا میشوی و تمام حرف هایت عوض میشود، دردم می آید نمی فهمی تفکر فروشی بدتر از تن فروشی است. حیف که ناموس برای تو ... است نه تفکر، حیف که فاحشه ی مغزی بودن بی اهمیت تر از فاحشه تنی است. من محتاج درک شدن نیستم. دردم می آید خر فرض شوم، دردم می آید آنقدر خوب سرِ وجدانت کلاه میگذاری و هر بار که آزادیم را محدود میکنی میگویی من به تو اطمینان دارم اما اجتماع خراب است، نسل تو هم که اصلا مسئول خرابی هایش نبود، میدانی ؟ دلم از مادر هایمان میگیرد، بدبخت هایی بودند که حتی میترسیدند باور کنند حقشان پایمال شده، خیانت نمیکردند... نه برای اینکه از زندگی راضی بودند نه، ... خیانت هم شهامت میخواست... نسل تو از مادر هایمان همه چیز را گرفت جایش النگو داد... مادرم از خدا میترسد... از لقمه ی حرام میترسد... از هم بدون نام...ادامه مطلب
ما را در سایت بدون نام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : barantaraneh بازدید : 30 تاريخ : شنبه 13 آبان 1402 ساعت: 12:54

هنوز هم مثل قدیما

عاشق اینم که بی خوابی بزنه به سرم

توی دور دورهای شبانه دیشب، با آهنگ های قدیمی، کلی خاطرات کهنه عاشقی مرور شد

اما دیگه هیچ حسی نداشتم

انگار واقعا افتادم تو سراشیبی 40سالگی....

بدون نام...
ما را در سایت بدون نام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : barantaraneh بازدید : 56 تاريخ : شنبه 8 مهر 1402 ساعت: 19:58

چی میشه که آدمها خیانت میکنن یا اصلا به خیانت فکر میکننفرقی نمی کنه، چه زن و چه مردوقتی عاشق میشن، ازدواج میکنن، بچه دار میشن، هنوز عاشق هم هستن، از همدیگه لذت میبرن، همه جوره و همه مدله با هم بودن و لذت بردن، همچنان برای هم تازگی دارن....چه میشه واقعا؟؟روحیه تنوع پذیری؟؟تجربه نفر دیگه؟؟ با طعم و بو و .... جور دیگه؟؟گاهی واقعا هیچی هیچی هیچی کم نیست اما آدم بهش فکر میکنه، شاید انجام نده اما همون فکر کردن خالیش هم سوال هست؟! چرا واقعا؟؟!!لطفاً شعار ندیم! نصیحت هم نکنیم! بهش فکر کنیم و دلیل بیاریم! نه الکی، مثلاً روابط ضعیف شده یا جوابهای چرت و پرتی!! بدون نام...ادامه مطلب
ما را در سایت بدون نام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : barantaraneh بازدید : 45 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1402 ساعت: 12:10


چقدر خوب ، که. هستی !

چه خوب که. هوای مرا داری .

و چه خوب تر که. دوستت دارم !

همیشه باش ؛

من.
من نیاز دارم کسی شبیه به تو را دوست داشته باشم .

من نیاز دارم کسی شبیه به تو دوستم داشته باشد ....

و اینجا

فقط تویی

که شبیه به تویی ،

فقط تویی

که شبیه به تو می خندی

و فقط تویی

که شبیه به تو حرف می زنی ....

بدون نام...
ما را در سایت بدون نام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : barantaraneh بازدید : 63 تاريخ : جمعه 13 مرداد 1402 ساعت: 18:57

در فراسویِ مرزهایِ تَنَتمن تو را دوست می دارم ...باید باکره باشى، باید پاک باشى! براى آسایش خاطر مردانى که پیش از تو پرده ها دریده اند! چرایش را نمیدانى فقط میدانى قانون است، سنت است، دین است. قانون و سنت را میدانى مردان ساخته اند اما در خلوت مى اندیشى به مرد بودن خدا و گاهى فکر میکنى شاید خدا را نیز مردان ساخته اند! من زنم... با دست هایی که دیگر دلخوش به النگو هایی نیست که زرق و برقش شخصیتم باشد. من زنم... و به همان اندازه از هوا سهم میبرم که ریه های تو، میدانی؟ درد آور است من آزاد نباشم که تو به گناه نیفتی، قوس های بدنم به چشم هایت بیشتر از تفکرم می آیند. دردم می آید باید لباسم را با میزان ایمان شما تنظیم کنم، دردم می آید ژست روشنفکریت تنها برای دختران غریبه است و به خواهر و مادرت که میرسی قیصر می شوی، دردم می آید در تختخواب با تمام عقیده هایم موافقی و صبح ها از دنده دیگری از خواب پا میشوی و تمام حرف هایت عوض میشود، دردم می آید نمی فهمی تفکر فروشی بدتر از تن فروشی است. حیف که ناموس برای تو ... است نه تفکر، حیف که فاحشه ی مغزی بودن بی اهمیت تر از فاحشه تنی است. من محتاج درک شدن نیستم. دردم می آید خر فرض شوم، دردم می آید آنقدر خوب سرِ وجدانت کلاه میگذاری و هر بار که آزادیم را محدود میکنی میگویی من به تو اطمینان دارم اما اجتماع خراب است، نسل تو هم که اصلا مسئول خرابی هایش نبود، میدانی ؟ دلم از مادر هایمان میگیرد، بدبخت هایی بودند که حتی میترسیدند باور کنند حقشان پایمال شده، خیانت نمیکردند... نه برای اینکه از زندگی راضی بودند نه، ... خیانت هم شهامت میخواست... نسل تو از مادر هایمان همه چیز را گرفت جایش النگو داد... مادرم از خدا میترسد... از لقمه ی حرام میترسد... از هم بدون نام...ادامه مطلب
ما را در سایت بدون نام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : barantaraneh بازدید : 71 تاريخ : دوشنبه 21 فروردين 1402 ساعت: 19:11